یادم مییاد یه روزهایی منم مثل خیلی از مردم فقط زندگی می کردم، کار میکردم، درس میخوندم و سعی میکردم آیندهام را بهتر کنم. سعی میکردم الانم را فدای آیندهام کنم که نمیدونستم چه اتفاقی قراره برای آیندهام بیفته... یه روزی منم خنثی بودم مثل خیلی از خنثیهایی که این روزها میبینم، ولی الان درون خودم زار میزنم به خاطر اینکه پسر جوونی که از خبر سقوط هواپیمای توپولف و کشته شدن این همه آدم لبخند میزد... و میگفت که زندگی اون هیچ تغییری نکرده، برای آدمایی که میشینن و قرارمدار برای گردش و تفریح میذارن و ماست و موسیر و چیپس میخورن در حالی که مردم در همون زمان در حال کتک خوردن هستن و من درون خودم زار میزدم برای کیانوشها، سهرابها، نداها، اشکانها و تمام کسانی که الان کنار ما نیستند و سمبل مبارزات آزادیخواهانه ما بودند و آدمهایی هستن که عقیده دارن کشته شدن این آدما تقصیر خودشون بوده و میخواستن بیرون برن و میخواستن نرن و... ای خدا، خدایی که این روزها اکثر ما به وجودت شک میکنیم، خدایی که داری اجازه میدی این همه ظلم و ستم سر آدمایی بیاد که حقشونه حرف بزنن و گناهشون حرف زدنه، خدایا روزی بهترین دوستم بودی، ولی حالا...
نمیدونم چرا ولی دلم راضی نمیشه که ببینم آدمای با فهم و شعوری که روزی میتونن کشورمون رو نجات بدن، آدمای باسواد و نخبه همینطور دارن از بین میرن برای ایرانی که فردایی اگر آزاد بشه آدمایی که الان زیاد سختی نمیکشن قراره از آزادیش استفاده کنن و بدون هیچ زحمت و بهایی باز هم از زندگیشون لذت ببرن...
به این آدما میخوام بگم که اگر انسانیت ندارین به ما ربطی نداره، اما روزی ما توی ایران آزادمون آزادانه برای عزیزانمون مراسم یادبود میگیریم و شمع روشن میکنیم و اون روز چهره و حرفهای تک تک شما رو به خاطر خواهیم داشت و نمیدونم در اون روز چطور میتونید سرتون رو بالا کنید و از زندگیتون لذت ببرید...
با همه این وجود من و امثال من، خنثیهای دیروز و مبارزان امروز، میمونیم و میجنگیم و حقمون رو میگیریم و خودمون را فدا میکنیم نه برای شما، برای مادرای داغ دیده، پدرای شکسته از غم، خواهرا و برادرای افسرده، برای سنگفرشای به خون کشیده شده، برای آدمای کتک خورده، برای زندانیای در بند رفته که معلوم نیست چه اتفاقی قراره براشون بیفته، برای هزاران نفری که ناپدید شدن و هیچ کس به مادرای چشم به راهشون جواب نمیده برای فاطمه رجب پور و (دخترش)، کسرا شرفی، موبینا احترامی، کامبیز شعاعی، محسن ایمانی، ایمان نمازی، مصطفی غنیان، بهمن جنابی، کاوه علی پور، ندا آقاسلطان، کیانوش آسا، فاطمه براتی، سعید عباسی، سهراب اعرابی، محمدحسين برزگر، سيدرضا طباطبايي، ايمان هاشمي، پريسا كلي، محسن حدادي، محمد نيكزادي، علي شاهدي، واحد اكبري، ابوالفضل عبدالهي، سالار طهماسبي، فهيمه سلحشور، وحيدرضا طباطبايي، داوود صدری، مسعود هاشمزاده، ناصر امیرنژاد، مهدی کرمی، سیدامیر میرزازاده موسوی، اشکان سهرابی
نمیدونم چرا ولی دلم راضی نمیشه که ببینم آدمای با فهم و شعوری که روزی میتونن کشورمون رو نجات بدن، آدمای باسواد و نخبه همینطور دارن از بین میرن برای ایرانی که فردایی اگر آزاد بشه آدمایی که الان زیاد سختی نمیکشن قراره از آزادیش استفاده کنن و بدون هیچ زحمت و بهایی باز هم از زندگیشون لذت ببرن...
به این آدما میخوام بگم که اگر انسانیت ندارین به ما ربطی نداره، اما روزی ما توی ایران آزادمون آزادانه برای عزیزانمون مراسم یادبود میگیریم و شمع روشن میکنیم و اون روز چهره و حرفهای تک تک شما رو به خاطر خواهیم داشت و نمیدونم در اون روز چطور میتونید سرتون رو بالا کنید و از زندگیتون لذت ببرید...
با همه این وجود من و امثال من، خنثیهای دیروز و مبارزان امروز، میمونیم و میجنگیم و حقمون رو میگیریم و خودمون را فدا میکنیم نه برای شما، برای مادرای داغ دیده، پدرای شکسته از غم، خواهرا و برادرای افسرده، برای سنگفرشای به خون کشیده شده، برای آدمای کتک خورده، برای زندانیای در بند رفته که معلوم نیست چه اتفاقی قراره براشون بیفته، برای هزاران نفری که ناپدید شدن و هیچ کس به مادرای چشم به راهشون جواب نمیده برای فاطمه رجب پور و (دخترش)، کسرا شرفی، موبینا احترامی، کامبیز شعاعی، محسن ایمانی، ایمان نمازی، مصطفی غنیان، بهمن جنابی، کاوه علی پور، ندا آقاسلطان، کیانوش آسا، فاطمه براتی، سعید عباسی، سهراب اعرابی، محمدحسين برزگر، سيدرضا طباطبايي، ايمان هاشمي، پريسا كلي، محسن حدادي، محمد نيكزادي، علي شاهدي، واحد اكبري، ابوالفضل عبدالهي، سالار طهماسبي، فهيمه سلحشور، وحيدرضا طباطبايي، داوود صدری، مسعود هاشمزاده، ناصر امیرنژاد، مهدی کرمی، سیدامیر میرزازاده موسوی، اشکان سهرابی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر